رفتن به محتوای اصلی

جان برافراشته می گوید می خواهم ناچیز باشم ...


جان برافراشته می گوید: می خواهم ناچیز باشم و هیچ اثر نداشته باشم. سر به زیر می فکند و از گوشه ها می گذرد. جهان آینه ی شکوه خاموشی او می گردد.

سر برافراشته می گوید: می خواهم هر چه می گویم همان شود و عالم همه از آثار من پر شود. دهان ناپاک می گشاید و از عربده اش گوش عالم کر می کند. جهان او را به فراموشی می سپرد، چنانکه گویی هرگز زاده نشده است.

حلمی | کتاب لامکان